.... .... .... .... ....
.

این مهاجر کیست؟ - بمناسبت هجرت و شهادت شریعتی


از هجرت تا شهادت - سی و سه سال بعد از او – 26 اردیبهشت تا 29 خرداد 56

خدایا این مهاجر کیست؟
چرا او تک سوار می رود و به قفای خویش نمی نگرد؟
چرا رهیده از عصای رفتن و کوله بار زیستن و چاروق شدن تنها با سلاح مردن رو به پایان میرود؟
چرا اینبار مرگ گردنبند زیبای دختران جوان را به گردن خویش آویخته است؟
خدایا این مهاجر کیست؟

نکند او موسای آواره سینا باشد که از وحشت شحنه فرعونیان و هامانیان و قارونیان خود را به باغ شعیب می رساند تا چوبدستی ودیعه یوسف را از دست شعیب صاحب گردد؟

یا که ابراهیم خلیل بت شکن فراری اوربابل می باشد که آواره بیابان های حجاز شده تا بر فرش گل سرخ شراره های اتش نمرودیان خویش را به سرزمین هاجر برساند تا پیام زمزم را در کعبه خانه مردم تاریخ جاری کند؟

یا که از وارثان آن چوپانی است که در نیمه های شب غاسق واقب اتش پرومته حرا را از جبل النور در دامن گرفته ودرغیبت زئوسیان دارالندوه آرش وار جان در کمان هجرت خویش قرار داده تا یثرب را مدینه حرای تاریخ نشینان فردا نماید؟

یا که از رسولان پیام آور آن نیم روز جنایت می باشد که عاصی بر حرامیان زمین خود را آواره شهر و کویر ساخته تا به همه عصرها و به همه نسل هائی که جان در زنجیر زر و زور و تزویر دارند پیام هل من ناصر ینصرنی برساند؟

تا عیسی وار رهیده از زنجیرهای زمان در سرزمین اخلاص برصلیب خود خواهی خویش مصلوب گردد که یکتائی در زیستن و یکتائی در بودن و یکتوئی در شدن را به نمایش بگذارد؟

چرا او سر در گریبان خویش کرده و پای در جاده مرگ نهاده و به قفا نمی نگرد؟

تا گرگان نمرود و فرعون و ابن زیاد را بیند که نیل را شکافته و سینا را پیموده و مدینه را در نوردیده و مکه و کعبه و عرفات را تسخیر کرده اند و جنازه مسلم رسول آگاهی و عدالت حسین را در زنجیر زئوس قرار داده اند و در سنگ فرش سرزمین موعود کوفه می چرخانند و اکنون چون برادران گرگ فقاهت و شریعت ودیانت یوسف سایه وار او را در سرزمین تفیده عراق دنبال می کنند تا در کربلای دجله و فرات تاریخ با گیوتین شریعت و دیانت و فقاهت بدست فقیه فاسق و امام جائر و مجتهد جاهل مصلوب کنند تا شاید کلاغ های آموزگار جنایت قابیلی برمسند قدرت ابوسفیان و ابوجهل و امیه ابن خلف و ابی لهب و دقیانوس و بخت النصر و قیصر و هردیس ونمرود و فرعون و اشراف دارالندوه وارث گردانند.

خدایا این مهاجر کیست؟ و به کجا میرود؟

چرا کرگدن وار سر به زیر افکنده و تمامی خویشاوندان خانواده زیستن خود را رها کرده و تنها به مرگ می اندیشد؟

چرا عصای مبارزه و چاروقه آگاهی و کوله بار مسئولیت چهل ساله خود را به شعیب واگذار کرده تا او این امانت را به موسای دعوت و بعثت و رسالت فردا بدهد تا راهی را که او آغاز کرده بود به پیش برند مگر او از سلاله آن روح طوفانی نیست که در نیمه های شب غاسق واقب از شر جهل و تعصب مارقین و از حسد و خیانت ناکثین و از جور و ستم قاسطین سر در حلقوم چاه صبر خویش می کرد و خار در چشم و استخوان در گلو بر رنج بودن خویش می نالید تا فردا بتواند بر منبر مسئولیت بر جوری که بر یک زن تحت ذمه او رفته است بر صورت خویش سیلی بزند و همه را بمرگ در برابر تاوان این جنایت دعوت نماید؟

آری، ای قصیده بلند هجرت و ای رسول امین دعوت و ای ترانه مجسم مسئولیت و ای مصداق کلمه حریت، ای عصیان کننده بر خداوندان قدرت، بی ما به کجا روانه ائی؟

دمی به ما بیندیش که بی تو چه کنیم؟

با ما مگوی که در آن دوران رسالت هامانیان فقاهت و قارونیان ثروت و فرعونیان قدرت دست در دست هم با تو چه کردند؟

و حتی چهل سال بعد از مرگت هنوز از ویرانه های قبرت بر خویش می لرزند؟

با ما مگوی که در آن دوران اسارت کوههای قفقاز کرکس های جهالت و فقاهت و شریعت بر جسم زنده در زنجیر تو چه کردند؟

و چگونه با منقار فتوای حماقت قطعه قطعه جگر تو را در بازار مطلقه ولایت و سیاست و حماقت و جنایت طعمه شکم های گرسنه خویش کردند؟

با ما مگوی که در دادگاه جنایت اتی موس جام شوکران فقاهت را چگونه سقراط وار به تاوان بیداری امت بر سر کشیدی؟

ای دموستنس سخن و ای سقراط خرمگس بیداری و ای پرومته در زنجیر آگاهی و ای مزدکی از سر غرس شده در باغ انوشیروان عدالت، ای ابوذر عاصی بر زر و ای مصدق حریص آزادی، ای شهید حریت، ای ناله های تنهائی نخلستان چاههای ینبع، ای فریاد مستضعفین در زمین، ای آرمان مستضعفان در زمان، ای خروش رزمندگان قلم در اندیشه، ای آوای سروش بیداری، ای ناشر نسیم مسئولیت، ای راه وراثت مستضعفین بر زمین، ای معالم الطریقه عدالت مستضعفین در تاریخ، ای مصباح الهدای آگاهی، ای مداد العلمای بیداری، ای دمای شهدای آزادی، ای وارث ربذه مرج العذرا کهریزک، ای ماهی مصلوب، ای چوپان آواره، ای عصای موسی، ای رسوا گر فقیه فاسق و امام جا ئر و مجتهد جاهل، ای طاغی برقدرت هردیس یحیی و اشراف محمد و فرعون موسی و نمرود ابراهیم و قیصر عیسی و دقیانوس کهف و بخت النصر بابل ای مهاجر اوره، ای بت شکن بتخانه های استحمار و استبداد و استحمار به کجا میروی ؟

ای مهاجر تنها، ای منادی آزادی و برابری و آگاهی به قلمت سوگند که اگر دستانمان را قلم کنند و پاهایمان را به زنجیر کشند و چشمانمان را کور کنند و گوشهایمان را کر کنند و زبانمان را ببرنند هرگز قلمت را در پای تثلیث کسری و دهقان و موبد وجه المصالحه قدرت و ثروت و معرفت خویش نسازیم و آنچنانکه چهل سال استکه از توتم مقدس ات پاسداری کرده ایم و نه به دوست زورش سپردیم و نه تسلیم تزویرش کردیم و نه وجه المعامله زرش ساختیم یکدم آنرا از خود دور نکنیم حتی اگر بر آن به صلیب مان کشند تا روزیکه به تو رسیم و توتمت را در قله مسیرت تحویل مستضعفین وارث شده بر زمین بدهیم وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا – سوره مریم – آیه 15.

سلام بر سوم آذر 1312 روز تولد شریعتی
سلام بر 26 اردیبهشت 56 روز هجرت شریعتی
سلام بر روز 29 خرداد 56 روز فراق ابدی شریعتی با ما
سلام بر حقیقت - خیر - زیبائی شعار انسان ساز شریعتی
سلام بر آزادی - برابری - آگاهی شعار جامعه ساز شریعتی
سلام بر عبادت - کار - مبارزه شعار خود ساز شریعتی
سلام بر عدالت - انسانیت - پرستش یا برابری - آزادی - عرفان شعار تاریخ ساز شریعتی
سلام بر نان – آزادی - فرهنگ شعار سوسیالیست ساز شریعتی
سلام بر آرمان - نظریه - برنامه شعار حزب ساز شریعتی
سلام بر صداقت - صراحت - صمیمیت شعار تشکیلات ساز شریعتی
سلام بر نفی زر و زور و تزویر شعار دمکراتیک یا دمکراسی ساز شریعتی
سلام بر شعار شور - شعور- شرف شعار فرد ساز یا کادر ساز شریعتی
سلام بر اجتهاد - هجرت – امر به معروف شعار اسلام ساز شریعتی
سلام بر کتاب - ترازو - آهن شعار استراتژی ساز شریعتی
سلام بر هنر - عرفان - مذهب شعار روح ساز شریعتی
سلام بر ایدولوژی ملی - ایدئولوژی طبقاتی - ایدئولوژی اومانیسم شعار دوران ساز شریعتی
سلام بر آگاهی - حرکت - تشکیلات شعار تاکتیک ساز شریعتی

والسلام

سایت نشر مستضعفین
خرداد 1389