.... .... .... .... ....
.

ديدار مادران عزادار با مادر مجيد توكلي


جمعي ازمادران عزادار در آستانه 18 تير،‌ سالروز حمله به كوي دانشگاه توسط نيروهاي انتظامي و لباس شخصي ها به ديدار خانواده مجيد توكلي، شرف جنبش دانشجويي ايران رفتند تا همدردي مادران را با مادر مجيد كه اين روزها يكبار ديگر سخت نگران سلامتي اوست اعلام نمايند.
در مسير سفر خود به شيراز مادران عزادار به مناسبت سالروز درگذشت كوروش كبير، از اولين بنيان گذاران حقوق بشر در جهان به پاسارگاد رفتند تا ضمن زيارت آرامگاهش با او درددل كرده و از حال و روز فرزندانش بگويند، با او بگويند پس از گذشت 2500 سال از ثبت اولين منشور حقوق بشر توسط او ايران در حسرت تحقق ابتدايي ترين فرمانهاي حقوق بشريش شاهد تحمل چه ظلم ها و جناياتي عليه بهترين فرزندان اين تمدن كهن است. در دادخواستي كه مادران براي كوروش نوشتند آمده است:
كوروش آسوده نخواب زيرا ما مادران داغدار براي دادخواهي به پيش آمديم، چرا كه:

بعد از گذشت 2500 سال از فرمان حقوق بشر توسط تو، در كشورت به اسيران دربند تجاوز و شكنجه روا مي دارند،‌ زنان كشورت را وحشيانه به بند مي كشند و آنها را به اسارت مي گيرند.
مادران عزادار (پارك لاله)

همچنين در ادامه شعر بزرگ بانوي شعر ايران، سيمين بهبهاني، توسط يكي از مادران خوانده شد:
...........هرگز نخواب كوروش

دارا جهان ندارد......... سارا زبان ندارد
رستم در اين هياهو... ..گرز گران ندارد
روز وداع خورشيد..... زاينده رود خشكيد
زيرا دل سپاهان........ نقش جهان ندارد
بر نام پارس دريا....... نامي دگر نهادند
گويي كه آرش ما........ تير و كمان ندارد
درياي مازني ها......... بر كام ديگران شد
...............دارا كجاي كاري؟!
دزدان سرزمينت........ بر بيستون نويسند
..............اينجا خدا ندارد!
هرگز نخواب كوروش.. اي مهر آريايي
بي نام تو وطن نيز...... نام و نشان ندارد

پس از آن مادران سفر خود را ادامه داده و به ديدار خانواده مجيد رفتند و با استقبال صميمانه خانواده او روبرو شدند.
در اين ديدار مادران به مادر مجيد گفتند چقدر آرزوي اين ديدار را داشتند و در طول اين ده ماه به ازاي هر خبري كه از دردها و رنج هاي مجيد به گوششان رسيد همراه با خانواده او دلشان به درد آمد و با شنيدن اندك خبر خوش از حال مجيد مثل توقف اعتصاب غذاي او يا انتقال به بند عمومي كمي نفس راحت كشيدند. مادران گفتند مجيد به درستي شرف جنبش دانشجويي لقب گرفت ولي علاوه بر آن او مايه افتخار و سربلندي تمامي مادران و پدران ايران است و ما به داشتن فرزنداني چون مجيد چقدر به خود مي باليم. به او گفتند وقتي نامه مجيد را پس از اعدام فرزاد كمانگر و ... مي خواندند احساسي توام با غم سنگين و سرمستي داشتند، غم و دردي سنگين براي از دست دادن فرزند و معلمي چون فرزاد و سرمست از غرور داشتن فرزندي شجاع و انديشمند چون مجيد.
مادر مجيد از دردهايش گفت، از دوران سخت و طولاني انفرادي مجيد كه بيش از 4 ماه طول كشيد و در طول اين مدت مجيد هيچ تماسي با خانواده نداشت و از فرزاد گفت كه در طول اين مدت چند بار با خانواده مجيد تماس گرفت، از اولين باري كه خود را معرفي كرد و گفت مجيد در بند انفرادي است و من هر خبري كه از او بگيرم به شما اطلاع مي دهم و از دفعات بعدي كه هر بار خبري از مجيد به او ميداد و ديگر خود را معرفي نمي كرد ولي او را از صدايش مي شناخت و اينكه از شنيدن خبر اعدام فرزاد براي 24 ساعت مات و مبهوت بود و حتي مجيد را از ياد برده بود و هنوز هم نمي تواند آن را باور كند.
بعد از گذشت بيش از 4 ماه مجيد اولين تماس را با مادرش گرفت و او چقدر بي تاب شنيدن صدايش بود و اينكه هيچ وقت دلش نمي خواهد منزل را ترك كند، نكند مجيد زنگ بزند و او نباشد،‌ از گريه هاي دلتنگيش گفت، از تن بيمار و رنجورش گفت كه اجازه مسافرت ندارد از اين رو نمي تواند حتي به ملاقات مجيد برود. از سختي مسافرت 13 تا 15 ساعته براي داشتن ملاقات 10 دقيقه اي و آن هم كابيني توسط پدر و يا برادر مجيد با مجيد گفت.
از مكالمات خود با مجيد مي گويد كه يكبار به مجيد گفت: خدايا آخه 4 ماه انفرادي و جواب مجيد كه به طنز مي گويد: مادر خدا را هم در انفرادي به بند كشيدند و صداي تو را نمي تواند بشنود، از روحيه بالاي مجيد گفت و اينكه مجيد هيچگاه از دردهاي خود نمي گويد و هميشه مي گويد كه خوب است و جاي نگراني نيست ولي مادر دردها و بيماري هايش را از صدايش مي شناسد.
مادر از تلاش خستگي ناپذير مجيد براي ورود به دانشگاه مي گويد، از بي خوابي هاي شبانه و اينكه گاهي وقتي پدرش ساعت سه يا چهار نيمه شب به مجيد سر ميزد مي ديد او درحالي كه كتابش بر روي سينه اش قرار گرفته به خواب رفته است.
مادر مي گويد مجيد 6 سال پيش براي ثبت نام در دانشگاه اميركبير به تهران آمد اما انگار اسمش را در زندان اوين نوشته باشيم چون از اين 6 سال، چهار سال را در اوين بسر برده و ما ياد شعار پر مغز مردم افتاديم كه: ايران شده بازداشتگاه، اوين شده دانشگاه.
مي گويد از دادستاني زنگ زدند كه چرا با رسانه هاي خارجي صحبت مي كني و من گفتم: چه كنم؟ من چطور بايد صدايم را به شما برسانم؟ چطور بايد دردهايم را بگويم، مجيد 4 ماه انفرادي بود و من به اندازه 40 ماه حرف دارم اگر گوش كنيد الان همه آنها را به شما هم مي گويم.
مادر از نگراني فعليش مي گويد از بيماري مجيد و اينكه پزشكان زندان مي گويند امكانات و تخصص درمان مجيد را ندارند. از مسئولان مي خواهد تا اجازه دهند مجيد زير نظر پزشكان متخصص درمان شود و شماره حسابي بدهند كه هزينه درمان او را واريز كنند تا مجيد درمان شود. او مي گويد وقتي بچه ام را دستگير كردند او كاملا سالم بود پس آنها مسئول سلامتش هستند.
او مي گويد ما كه به هر صورت اين همه درد و غم را تحمل مي كنيم ولي آنها بيشتر لطمه مي خورند. آنها چه خواهند كرد؟ چه دارند تا جواب خدا و ملت را بدهند؟
مادران در پايان ديدارشان از مادر مجيد خواستند تا سلام گرم همه مادران را به مجيد برسانند و آرزو كردند تا هرچه زودتر شاهد آزادي مجيد باشند و به استقبال آزاديش بروند.
مادران عزادار ضمن آرزوي سلامتي هرچه سريعتر براي مجيد، آزادي بي قيد و شرط مجيد و مجيدها را خواستارند.

مادران عزادار
تیر 1389