بازار یکی از ارکان قدرت در ساختار سیاسی ایران است، پایین آمدن ۱۰ درصدی قیمت نفت در سه ماه گذشته باعث شده که فشاربر دولت برای جبران درآمدهای خود به افزایش مالیات بربازاریان منجر شود.
از سه شنبه هفته گذشته شاهد اعتصاب و بستن بازاز از یکسو، مذاکرات دولت با نمایندگان بازاریان از سوی دیگر و همچنین حضور پر رنگ نیروهای انتظامی در بازار هستیم. این مذاکرات با عقبنشینی دولت با توافق افزایش ۱۵ درصدی بجای ۷۰درصد مالیات برای بازار پایان یافت.
دکتر کوروش عرفانی، جامعه شناس، در پیوند با بحران اخیر، به نقش بازار در سه دورهی مشروطیت، جنبش ملی شدن صنعت نفت و انقلاب سال ۱۳۵۷ میپردازد. او بر این باور است که بازار در همهی این دورهها، هر زمان که منافع خود را در خطر میبیند، چارهای جز شرکت فعال در جنبشهای اجتماعی نداشته است:
کوروش عرفانی: «برای نمونه به سرآغاز جنبش مشروطیت اشاره میکنم که توسط بازاریها در اعتراض به افزایش قیمت شکر آغاز شد؛ یا حمایتی که بازاریها در ابتدای جنبش ملی شدن نفت از این حرکت اجتماعی داشتند؛ آنهم به این دلیل که سرمایهی عظیمی که تا آن زمان در اختیار سرمایهگذارهای خارجی بود، داشت به اقتصاد داخل کشور تزریق میشد.
بازاریها همچنین مخالفت خیلی جدیای با رژیم سلطنتی محمدرضا پهلوی داشتند. چون فرآیند نوینسازی اقتصادیای که آن زمان آغاز شده بود و بهخصوص آوردن مدرنیزاسیون به درون شبکهی تولید صنعتی، در عمل میرفت تا اوضاع اقتصادی و تابع آن، جایگاه اجتماعی بازار را بهخطر بیاندازد.»
دکتر عرفانی بر این باور است که مشخصهی شرکت بازار در انقلاب سال ۱۳۵۷، نسبت به دورانهای قبلی در آن نهفته بود که پس از انقلاب بهمن، بازار تواناییهای اقتصادی خود را در پیوند با نهاد روحانیت، در خدمت اهداف سیاسی و اقتصادی قرار داد و آن اتفاق، نمود خود را در بازاری کردن اقتصاد ایران متجلی کرد. یعنی گفتمان دلالی و بردن سودهای کلان یک شبه و عدم تولید، گفتمان مسلط اقتصاد ایران میگردد:
«بازار شروع میکند به بازاری کردن اقتصاد ایران و در پی آن، فرهنگ بازاری نه فقط بر مجموعهی فعالیتهای اقتصادی حاکم بر کشور، بهخصوص بعد از پایان جنگ و آغاز دورهی خصوصیسازیهای ریاست جمهوری دورهی نخست رفسنجانی حاکم میشود، بلکه تفکر بازاری نیز بر سیاست ایران حاکم میشود.
اگر ما دوران حکومت پهلوی را تلاشی بدانیم در این مسیر که رژیم شاه میخواسته بازار را حکومتی کند، بعد از انقلاب این بازار است که میخواهد حکومت را بازاری کند.
یعنی این طرز تفکر حاکم میشود که میشود بدون تولید و صرفاً با تکیه بر ثروتهای طبیعی، پولی را بهدست آورد، با این پول واردات کلانی را انجام داد و در این فعالیت بازرگانی و توزیع واردات در شرایطی سنتی، پولهای بسیار کلان بهدست آورد.
بنابراین، چرخهی اقتصادیای که از ابتدا بر اقتصاد جمهوری اسلامی حاکم میشود، چرخهی غیرتولیدی، انگلی و مصرفگرایی است که بازار حاکم میکند. نتیجهی آن نیز این است که اقتصادی با تمام تواناییهایی که کشور در اختیارش میگذارد، نمیتواند به سمت تولید برود و تبدیل میشود به یکی از وارداتیترین کشورهای جهان.»
کوروش عرفانی معتقد است که بازار در سی سال گذشته، مدیریت ویژهای را در جامعه برعهده داشته و آن مدیریت ثروت در بالا و هرم قدرت و مدیریت فقر، در پایین و در سطح جامعه است.
نماد مدیریت فقر، سازماندهی شبکهی صندوقهای قرضالحسنه است که از زمان شاه نیز وجود داشته و در دوران جمهوری اسلامی به شبکهی بنیاد امام تبدیل و در عمل به یک نهاد دولتی مبدل میشود تا بدین وسیله، کنترل اجتماعی خود را بر این اقشار اعمال کند:
«بههمین دلیل است که ما شاهد رشد میلیاردرهای یک شبه در دوران رفسنجانی هستیم. شاهد هستیم که این فرهنگ در دوران خاتمی هم بهشکلی ادامه پیدا میکند. در دورهی احمدینژاد یک گروه نورسیده در قدرت را داریم که شروع میکنند به تجربهی مدل میلیاردرهای یک شبه.
جنبهی دیگر مدیریت فقر در پایین جامعه است. بازار از همان ابتدای انقلاب، شبکهی عظیم صندوقهای قرضالحسنه که تجربهی مدیریت اجتماعی فقر در پایین جامعه است را به یک نهاد دولتی به اسم «بنیاد امام» تبدیل میکند.
به این ترتیب مسئولیت ادارهی فقر را در پایین جامعه بهعهده میگیرد تا همیشه بر قشری کنترل اجتماعی داشته باشد که میتواند برای حاکمیتی که میخواهد بر اساس یک مدل نابرابر طبقاتی و عدم حضور عدالت اجتماعی ادامهی حیات بدهد، خطرسازترین قشر باشد.
بنیاد امام از همان ابتدا شکل میگیرد و موفق میشود شبکهی بسیار عظیمی برای کسب درآمد از طریق خود مردم بهدست بیاورد. صندوقهای خیرات و برکات که سر چهارراهها کاشته میشوند، به تمامی بهصورت مستقیم و به اسم کمیتهی امداد، تحت مدیریت بازار هستند. مدیریت این صندوقها در دست هیئت مؤتلفهای زیرنظر بازاریان بزرگ است.
همین امروز هم در وبسایت این نهاد، یک آگهی مناقصه مربوط به سال گذشته را پیدا میکنید که بهدنبال سفارش سیهزار صندوق جدید هستند. یا اینکه در پی بهوجود آوردن صندوق صدقات دیجیتالی هستند تا آنها را در سر چهارراهها مستقر کنند و شما بتوانید با کارت بانکیتان یا انواع کارتهای اعتباری، برای فقرا خیریه و صدقه بدهید.
آنها از این راه، بر مبنای رقمی که خودشان تائید کردهاند، در سال۱۳۸۸ نزدیک به ششهزار میلیارد ریال درآمد داشتهاند و سههزار میلیارد ریال نیز از سوی دولت بودجه دریافت کردهاند و حدود پنج میلیون نفر را تحت پوشش خودشان دارند. این پنج میلیون نفر کسانی هستند که اگر این کمکهای ناچیز صندوق بنیاد امام نباشد، به لشکر شورشیها و گرسنهها میپیوندند و میتوانند نظم اجتماعی را بهخطر بیاندازند.
به این ترتیب، میبینیم که گروه بازاری اگرچه قبول کرده است که دولت نقش مدیریت اجرایی کشور را داشته باشد، اما مدیریت محتوایی آن را با همدستی روحانیت، برعهده دارد.
یکی از خدمات بزرگ بازاریان به نظام در طول این سالها، این بوده که حداقل حقوقها را طوری نگاه داشتهاند که همیشه چیزی به اسم فقر اجتماعی در جامعه حاکم باشد. چرا که میدانیم در بین بازاریها این ایدئولوژی حاکم است که رسیدن به رفاه و ثروت، منجر به فساد میشود.
این دیدگاه سبب شده که بازاریان همیشه مخالفت بسیار جدی با هرگونه بهبودی در قوانین کار و ... داشته باشند. قانون کار را بیستسال در مجلس نگاه داشتند و برای حفظ منافع خودشان اجازه ندادند تصویب شود. دولت نیز مجبور بوده از آنها پیروی کند.
بازار در طول این سالها، در ازای تقسیم کاری که انجام داده بود و برعهده گرفتن مدیریت فقر اجتماعی، چیزی را از دولت طلب میکرده این بوده که ورای قانون قرار بگیرد. نمود مشخص این مسئله را در این میبینیم که بازار هرسال از پرداخت نزدیک به ۱۰تا ۲۰ میلیارد دلار مالیاتی سر باز میزند که باید به خاطر دراختیار داشتن نزدیک به ۷۵ تا ۸۰درصد کل ثروت جامعه در بخش خصوصی بپردازد.
علیرغم چندهزار میلیارد دلار درآمد نفتیای که دولت داشته، ما به سمت هرچه فقیرتر شدن کشور ایران میرویم. چون کسانی که در این کشور ثروت را در دست دارند، مالیات نمیپردازند و این امکان را دارند که این ثروتها را در کشورهای دیگر سرمایهگذاری کنند.
به این ترتیب، انباشت ثروت در بالا بسیار زیاد میشود و انباشت فقر در پایین افزایش پیدا میکند. آن کسی هم که باید این رابطهی نابرابر را از طریق دستگاههای امنیتی حفظ کند، دولت است که این کارکرد را بر عهده دارد.»
کوروش عرفانی دولت را مواجه با پنج بحران جدی، از جمله بحران مشروعیت اجتماعی، بحران قدرت در درون حاکمیت، بحران سیاسی با کشورهای خارجی، بحران ایدئولوژیک در درون حاکمیت و مهمترین آنها بحران اقتصادی میداند.
دولت در شرایط فوق با کمبود بودجه روبرو است. در این شرایط است که طرح از میان برداشتن یارانهها، دست انداختن به اموال دانشگاه آزاد و بستن مالیات بر بازاریها، معنا پیدا میکنند. اما دولت برای جبران کسر بودجهی خویش، به جای رفتن به سراغ قشر بسیار ثروتمند در هرم بازار که متحد اصلی او است، در ابتدا به سراغ کسبه و اصناف متوسط رفته است:
«بهجای اینکه سراغ ثروتهای بزرگی که در بازار وجود دارد، یعنی کلان بازاریهایی مانند برادران عسگراولادی (میزان ثروتهای اسدالله عسگراولادی بیش از چهارصد میلیون دلار برآورد میشود) ، ترخانی، خاموشی، بادامچیان و امثالهم برود، به سراغ کسبه و اصناف متوسط رفته است.
بهنظر میرسد که در این تقسیم کار و همدستیای که در سطح بالای قدرت قرار دارد، دولت نمیخواهد به سراغ این قشر از بازاریان برود. میخواهد به سراغ ردهای از بازار برود که در عمل جیرهخوار بخش اول است. یعنی ازطریق کار قسمت بالا، کالاها را میگیرند و به عنوان فروشندگان دست دوم، سوم و چهارم در سطح جامعه توزیع میکنند و از این طریق درآمدی بهدست میآورند.
از آنجایی که در حال حاضر رکود اقتصادی وحشتناکی در کشور وجود دارد، فشاری که دولت احمدینژاد میخواهد روی گردهی بازار وارد کند، با این واکنش مواجه شده است.
دولتی که در محاصرهی اقتصادی خارجی قرار دارد، در داخل از یک طرف با رکود اقتصادی و از سوی دیگر با تورم افسارگسیخته مواجه است. یگانه درآمد اصلیاش هم نفت است که آنهم به دلایل تکنیکی، اقتصادی، نبود سرمایهگذاری و همچنین به دلیل تحریمهایی که فرا میرسد، زیر سئوال میرود.
از آن طرف ۲۷۰ میلیارد دلار به بانکها بدهکار است و در هزینههای جاری خودش با حدود ۴۰ تا ۵۰میلیارد دلار کسربودجه مواجه است. به همین دلیل در نهایت چارهای نخواهد داشت جز اینکه به سراغ قشرها و نهادهایی از جامعه برود که پول دراختیار دارند.
به همین دلیل است که در جنگ قدرتی که از سال ۱۳۸۴ به این سو آغاز شد، بعد از اینکه سپاه اموال یا منابعی را که اصلاحطلبان در اختیار داشتند (مانند شرکت پتروپارس) از چنگشان درآورد، بعد از دورهی دوم و در آستانهی دهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری، احمدینژاد حملهی شدیدی را خطاب به رفسنجانی، ثروتها و منابع ثروتی که در اختیار جناح میانهروی جمهوری اسلامی قرار دارد، آغاز کرد.
مثلث قدرتی که تلاش داشت وحدتی را در خود داشته باشد، یعنی مثلث ولایت فقیه، بازار و سپاه نیز دچار تشتت شده است. جنگی که امروز در مجلس بین اصولگرایان طرفدار احمدینژاد و مخالف احمدینژاد بهراه افتاده، دلیلی است برای وجود شکاف عمیقی که درون این مثلث بهوجود آمده است.
امروز اگر سپاه مجبور میشود به سراغ بازاریها برود، به معنای آن است که دیگر نمیتواند بیش از این یکی از اضلاع مثلث قدرت را با تمام ثروتی که در اختیار دارد، تنها بگذارد و بهتنهایی مسئولیت تمام مشکلات اقتصادیای را بپذیرد که از آن نام بردیم.»
پانتهآ بهرامی
منبع: رادیو زمانه
چهارشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۸۹