با سلام و تحیات خداوندی
سلام بر شما مبارز خستگی نا پذير و رحمت و برکات خدا وند از آن شما باد
آشنائی شما با شهید ابوذر به چه دورانی بر می گردد. اگر ممکن است قدری در مورد تاریخچه دوستی و همیاری تان را با ابوذر برای خوانندگان ابلاغ بیان کنید.
ما در انجمن جوانان تبليغات اسلام شهر که در راسش مرحوم دکتر عطا الله شهاب پور قرار داشت ، فعال بوديم . و اغلب ما جوانان آن دوره که از گردانندگان آن تشکيلات بوديم، سياسی هم بوديم. در يک برنامه ای . يکی از مستمعين نو جوانی بود که پس از پايان برنامه نزد من آمد و در حاليکه سرش پايين بود و صورتش سرخ جزوه ای بمن نشان داد و گفت: درباره امام علی نوشته است. برايم جالب بود که نوجو ان ۱۵ ساله ای بخودش جر ا ت بدهد و در باره مولا علی کتاب بنويسد. البته وقت نداشتم که نوشته اش را بخوانم چون هنوز نه شهيد ابوذررا خوب ميشناختم و نه فکر ميکردم ايشان در آن سن و سال توان چنين کار مهمی را دارد. به علت شرايط سنی بنده اين ابوذر بود که از بنده شناخت داشته است. چون هم اهل منطقه ای ديگر بود - جويبار - و هم در شهری ديگر مشغول درس خواندن بود. تا چند سالی گذشت و از طريق برادر کو چکترم که بابرادر ابوذر دوست شده بود و هر دو نفر فعال سياسی بودند با کل خانواده شهيد مجاهد ابوذر از نزديک آشنا شدم و از آن پس وقتی به سفر ميرفت و يا برای دانشگاه قصد سفر ميکرد بخانه ما می آمد و گاهی يک هفته پيشم می ماند و در تمام مدت اقامتش از نهج البلاغه حرف ميزد واز سياست و از مبارزه و خيلی ضد آخوند و ضد زمين خواری و سر مايه داری بود و تمام شوخی هايش با دوستان در اين را بطه ها بود و دوستانش را ميچسباند به اين طبقات و چنان بی باک و تيز بود که برايش فرق نميکرد با چه کسی طرف صحبت هست چون بسيار راديکال و صادق بود و فکر نميکرد که کسی از حرفش رنجيده خاطر و دلشکسته شود. بارها موقعيتی پيش آمده بود که از او خواسته بودم از دوستانش دلجويی کند که همين کار را انجام ميداد. بسيار دو ست داشتنی و محجوب بود . و بسيار مذهبی و اهل عمل هم بود. و خيلی هم نازک دل که گاهی برای غم و رنج مردم و يا ياران با صدای بلند گريه ميکرد. خيلی هم نترس و بی باک بود و بعلت دانش و مبارزات عملی و زندان هايش خيلی مورد علاقه جوانان مذهبی و غير مذهبی بود.
ابوذر آشنائی بسیار عمیقی با مقوله تاریخ بخصوص تاریخ اسلام داشت، آیا او در زمینه های دیگر نیز تحقیق کرده بود؟
همينطور که فرموديد ابوذر شهيد همه ی تلاش و تحقيقش در اين رابطه بود و بنده بياد ندارم که کار ديگری عرضه کرده باشد چون پس از انقلاب اغلب باهم بوديم و بيشتر وقت ها در يک خانه و و قتی برای چاپ کتابهايش ميرفت بيشتر وقت ها مرا با خودش می برد و نديده بودم کار ديگری ارائه کر ده باشد.
شهید ابوذر مبارزی خستگی نا پذیر و سوسیالیتی واقعی بود، سیر مبارزاتی او چگونه بود، دغدغه هایش کدام؟
ابوذر در خانواده زحمت کشی پرورش يافته بود و سختی های اقتصادی فراوانی داشتند که در آنزمان گريبانگير اغلب مردم بوده است. هر چه بيشتر تلاش ميکردند بازهم محتاج بودند و حتی يک لقمه غذای بخور و نمير هم با جان کندن بدست می آمد.از لباس و دارو و درمان و سفر و کاشانه که اصلا حرفش را نبايد زد بويژه اگر دور از شهر زندگی ميکردند که فقر غوغا ميکرد.
زمينی هم نداشتند تا از اين طريق گذران زندگی آسان باشد. وقتی مرحوم مادر ورداسبی در د دل ميکرد در رثای ابوذر شهيد با گريه و آه دل بمن گفت: « ميدانی چرا دلم انقدر ميسوزد و تاب و تحمل رفتن ابوذر را ندارم؟» گفتم خب، مادر هستی حق داری. گفت: « آيا ميدانی چگونه بزرگش کرده ام؟» گفتم نه. با ضجه ای جگر سوزگفت که:: « من ابوذر شير خواره را به دوش می بستم و با خودم به سر زمين زراعتی مردم می بردم و برای اينکه ابوذر خوراک حيوانات درنده نشود و محفوظ بماند قبر کوچکی ميکندم و ابوذر را در آن قبر ميگذاشتم دستم و پايم بکار و چشمم به قبر کو چک ابوذر شير خواره ام بود و اينطوری ابوذر را بزرگ کرده بودم اما خمينی دجال ابوذر را از من گرفت اورا کشت الآن نميدانم قبر ابوذرم کجاست ».
وقتی ابوذر بزرگ و بزرگتر شد و به مشکلات اقتصادی خانواده اش و ديگر مردم پی برد. از همان ابتدای نوجوانی اش ضد زر و زور و تزوير شد و تا آخر زندگی اش در اين خط باقی ماند و در اين رابطه بسيار راديکالتر از ديگر مبارزان بود و تمام زندگی اش را اين تفکر پر کرده بود. ابوذر شهيد اربابان زمين و سرمايه و دکانداران مذهب را ديده بود که عليه منافع مردم محروم متحد عمل ميکردند و از اين رو هرگز از راهش منحرف نشد چون با همه وجودش فقر و مصايب دردناک را لمس کرده بود و هيج مال و منالی از خودش نداشت و هرجه بدست می آورد خرج خانواده و ديگر محتاجان ميکرد.
بسيار رفيق باز و محروم دوست بود و از قرآن و نهج البلاغه کد های فراوانی می آورد در استبداد ستيزی. در مالک ستيزی. در سرمايه ستيزی و در ريا ستيزی. و قبل از معلم شهيد دکتر علی شريعتی چنين تفکر انقلابی را تبليغ ميکرد که پس از ساليانی فهميدم با مجاهدين ارتباط دارد. که اينهمه راديکال و تيز است و آگاه به قرآن و نهج البلاغه . برندگی اش چنان بود که گاهی به او ميگفتم زيادی تند روی ميکنی.فرياد ميزد و ميگفت: « اين سخن خداست. اين حرف امام علی است . اين آخوند های بيسواد چه کرده اند که بمن ميگويی تند ميروم؟! » اتفاقا پس از اندکی تفکر پس از رفتنش و در تنهايی ميديدم که چه حرفهای درستی ميزد و در ديدار بعدی ازشهيد ابوذر عذر خواهی ميکردم و سخنانش را تاييد مينمودم.
دغده هايش دينش بود و مردمش و وطنش، که همه داشتند به دست قدرت تزوير و زر و زور نابود ميشد ند و برای همين هميشه در تهديد و تعقيب زندگی اش را ميگذراند تا در رابطه با مجاهدين دستگير شد و سر قرار خودش را بزير ماشينی انداخت و ناقص شد اما اجازه نداد دست ساواک به ديگر مجاهدين برسد و ساواک تلاش ميکرد که از اين موقعيت سو ء استفاده کند و پای شهيد ابوذر را قطع کند . اما فرهيختگان جامعه که ارزش ابوذر را ميدانستند، از اين جنايت ضد بشری ساواک جلوگيری کردند.
يکی از ارزش های ابوذر اين بود که پس از ضربه اپور تونيستی به جپ و راست نلغزيد و خودش را حفظ کرد و مسلمان معتقد نزديک به مجاهدين باقی ماند. و حتی شهرام رهبر اپور تونيست ها از او خواسته بود که به آنان بپيوندد اما ابوذر نظام وظيفه را انتخاب کرد و حرف آن هارا ناديده گرفت. در اين رابطه با من هم مشورت کرده بود که چه بکند، به آنان به پيوندد و يا به سربازی برود ؟ به او گفتم . خودت ميدانی، چون من آشنايی با آنان ندارم. البته من نميدانستم که جريانی اپورتونيستی وجود دارد. من اين داستان را در زندان شنيدم. فکر ميکنم شهيد ابوذر وقتی فهميد جه اتفاق وحشتناکی افتاده بود، حاضر نشده بود خودرا آلوده آن جنايت ها بکند.
در مورد شریعتی چه می اندیشید؟ در کنار نگاه ستایش آمیزی که به معلم انقلاب داشت، تقدهای او از اندیشه شریعتی چه بودند؟
ميدانيد که ابوذر خيلی راديکال بود و در برابر زمين داران و سرمايه داران و نادر آخوند ها مينشست و خيلی جدی آنان را ميکوبيد. و به آنان ميگفت: « پيش ديگران نان و پنير صرف ميکنيد و درخانه و دور از چشم مردم با پولهای باد آورده و حرام بهترين غذا هارا ميل ميکنيد » و به همين شکل با ديگران صحبت ميکرد اما همان افراد مورد انتقاد خيلی دوستش داشتند و به فکر و کارش احترام ميگذاشتند و در رابطه با معلم شهيد شريعتی در همان حسينيه ارشاد و در جمع حاضران از دکتر انتقاد کرده بود. و ميدانيد ابوذر جون با مجاهدين ارتباط داشت و طبق تربيتی که از جهت ديدگاهی داشت مثل دکتر فکر نميکرد. اما حتی يکبار از خودش نشنيدم که از د کتر انتقاد بکند و يا ايراد ی بگيرد. خيلی به او احترام ميگذاشت و اما همانطور که عرض کردم در عمل با دکتر متفاوت بود.
نحوه شهادت ابوذر چگونه بود؟ و مسائل پیرامون آن کدام؟
ابوذر در فروغ جاويدان به شهادت رسيد و در جايی نديدم که طرز شهادتش را توضيح داده باشند و مسائل پيرامونی اين بود که بسياری از دوستان مشترک بنده و ابوذر شهيد که دستشان در اين کارهای انقلابی نبود برايم نامه مينوشتند و يا زنگ ميزدند و حتی از ايران . که چرا ابوذر؟! آن اسلام شناس بزرگ را چرا از دست دادند. چرا سازمان ابوذر را به ميدان نبرد فرستاده است !؟ حيف نبود!؟ حتا بسياری از هواداران از من اين پرسش هارا ميکردند!!... خيلی سخت بود که اين ضايعه را بپذيرند. اما بنده . ميگفتم، خودم که نبودم ولی تا آنجايی که ميتوانم شهادت بدهم داستان ابوذر اين بود که مثل مولوی انقلاب کرده بود و حتی برای نرفتن به جبهه حرف شمسش را هم نپذيرفت و رفت و بخواسته خودش به شهادت رسيد. اما، شهيد ابوذر نه از حنيف و رهبران شهيد سازمان اسلام شناستر بود ونه از اشرف و موسای شهيد و نه از دکتر شريعتی شهيد و نه از امام حسين و امام علی و نه از آنهمه اسلام شناسان شهيدی که برجسته ترين مسلمانان آگاه و اسلامشناسان شهير بوده اند.
راستش هيچکس برای اين پاسخم جوابی نداشت و قبول ميکردند که پرسش اشان درست نبوده ا ست و از روی ناراحتی عاطفی چنين ميگفتند.
اگر مطلب دیگری دارید، بفرمائید
راستش خودم را شايسته ی اين مصاحبه در رابطه با چنين شهيد والا مقام مجاهد و محقق برجسته نميدانستم . اما از شما بسيار متشکرم که عامل خير شد يد تا يادی از اين دوست و برادر و انسان ارزشمند بنمايم . و ادای دينی باشد برای آنهمه سالها دوستی های خالصانه.
با درود به روان پاکش و با تشکر از شرکتتان در این گفتگو
منهم به روح پر فتوحش درود ميفرستم و برکات و رحمت های بيشتر خداوند مهربان را برای آن عزيز شهيد آرزومندم. با تشکر فراوان ازشما . الله يارتان.
8 مرداد 1389