.... .... .... .... ....
.

صفحات ویژه شهدای جنبش نوین مردمی - شهید اشکان سهرابی



شهید اشکان سهرابی
اشکان سهرابی
محل شهادت : تهران، منطقه سرسبیل
تاریخ شهادت : 30 خرداد 1388
شهادت بر اثر : اصابت گلوله


حکایت شهید

"نگران نباش برمی گردم" این جمله را گفت و رفت. از آن وقت 40 روز گذشت ولی اشکان دیگر برنگشت. صدای شعارهای مردم در خیابانها نمی گذاشت در خانه بماند، قلب اش پیش دوستانش بود که در خیابانها ایستاده اند تا حق شان را بگیرند.  برای اشکان چه تفاوتی داشت، میرفت گلوله بود و برمی گشت ویرانه ای که برای اش خیلی کوچک بود. او مانده است میان رفتن و ماندن، همه جا شده شور و شوق و اشتیاق، به دور و برش نگاه می کند، صدا، صدای گلوله است و بو، بوی باروت؛ هراسی به دل ندارد او قرار نیست دیگر برگردد.
کسی نمی داند وقتی گلوله به تن نازنین اش برخورد کرد او چه برزبان آورد، ولی حالا خون او شده یک دنیا پیام ، پیامی که نمی گذارد ببینی، بشنوی و به سکوت برگزار کنی. اینگونه است که بعد از چهل روز مردم به خانه ها برنگشته اند. دیروز هر که می توانست بر مزارش حاضر شد و هرکه نتوانست برود، دلش را روانه بهشت زهرا کرد. دیروز جمع همه همکلاسی هایش جمع بود، اشکان هم بازی دیروز، امروز شده ورد زبان همه، کسی باور نمی کند. او فقط بیست سال داشت، تازه دانشجو شده بود. او دانشگاه قزوین قبول شده بود ولی از دانشگاه دیگری سردرآورد، او قرار بود آی تی بخواند، ولی مجالش ندادند. حالا او در قطعه 257 کنار همه آنهایی است که راه آزادی را پیش رویمان باز کردند.
صحبت های خواهرش را تا حالا صد بار خوانده ام ولی باز می خوانم، واقعا اشکان چگونه رفت، خواهرش می گوید: "اشکان تازه از باشگاه برگشته بود. به ما گفت مردم در خیابانها در حال تظاهرات هستند و همه جا را آتش گرفته است. گفت که با زحمت به منزل رسیده است و نیروهای گارد ویژه همهٔ خیابانهای اطراف را بستهاند و مردم را متفرق میکنند. مادرم از من خواست که مانع ازبرگشتن اشکان به خیابان شوم. من هم تمام تلاشم را کردم که حواس اشکان را به مسائلی غیر از خیابان بکشانم اما شلوغیهای خیابان ما هرلحظه بیشتر میشد. مردم به کوچهها و منازل پناه میبردند. صدای شعارهای مختلفی را میشنیدیم و صدای تیراندازی و بوی گاز اشگآور همه جا را گرفته بود. از اشکان خواستم که به خیابان نرود. اما او آخرین حرفش را به من زد و از خانه خارج شد: «نگران نباش، بر میگردم".



روایت مادر اشکان سهرابی از کشته شدن پسر ۲۰ ساله‌اش:
اشکان سهرابی، جوانی ۲۰ ساله، از دیگر کشته شدگان ناآرامی های پس از انتخابات ایران است. این جوان در ۳۰ خرداد ماه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در بیمارستان جان سپرد.
اشکان سهرابی متولد ۱۳۶۸ و دانشجوی رشته آی تی دانشگاه قزوین بود. زهرا نیک پیما، مادر اشکان، در خصوص روز حادثه می گوید پسرش ساعت هفت و نیم روز ۳۰ خرداد ماه برای دیدار با یک دوست از خانه بیرون رفت و تاکید کرد که پنج دقیقه ای باز می گردد. به گفته خانم نیک پیما فاصله منزل اشکان و دوستش کمتر از پنج دقیقه بوده است.
مادر اشکان افزود: "پسرم به خانه دوستش رفت و هنگام بازگشت از یک ساختمان بلند می زنندش و گلوله به سرخرگ آئورتش خورده بود."
خانم نیک پیما با اشاره به اینکه پس از دیر کردن اشکان، او به داخل خیابان می رود و دوست اشکان را دیده که با صورت خونی به طرف او آمده و به او خبر می دهد که اشکان زخمی شده و به بیمارستان برده شده است.
زهرا نیک پیما ادامه می دهد: "با دایی اشکان به بیمارستان رفتیم، حال اشکان خیلی بد بود. دکترها گفتند که بازگرداندنش جزو محالات است. کادر پزشکی در بیمارستان واحد خون نداشت، حتی درستگاه اکسیژن مناسبی نداشتند. من از میان در نگاه می کردم و با پمپ به او تنفس می دادند. یعنی درست نتوانستند به اشکان برسند، پسرم پس از ۱۰ دقیقه فوت کرد. "
مادر اشکان با تاکید بر اینکه اشکان "فدای پنج دقیقه بیرون رفتنش شد"، می گوید جنازه اشکان را به راحتی در اختیارخانواده قرار نداده اند. او گفت خانواده تنها توانستند بعد از سه روز دوندگی، جنازه اشکان را تحویل بگیرند.
به گفته خانم نیک پیما، "اعلامیه ها و پرچم ها را می کندند و در مراسم بهشت زهرا دوربین فیلمبردای را دزیدند و بردند. تعهد گرفتند که سرو صدا نکنیم و شلوغ نکنیم و جنازه را یک سره به بهشت زهرا ببریم."
او می گوید "اشکان، تنها فرزند پسرم، نقاش بود. کمربند مشکی دان دو تکواندو بود، با این همه قابلیت در عرض پنج دقیقه پسرم را کشتند و تمام شد، هیچ کس هم نیست که پاسخگو باشد. جواب خون بچه من را چه کسی می دهد؟"
اشکان سهرابی در قطعه ۲۵۷ بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
منبع: بی‌بی‌سی فارسی 



فیلمی از گرامیداشت سالروز تولد اشکان سهرابی