.... .... .... .... ....
.

تردیدهایی در نامه شکستن اعتصاب زندانیان و در برخورد موسوی با اعتصاب غذا



پنجشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۸۹
فاطمه شمس

سه روز از شکسته شدن اعتصاب غذای هفده زندانی سیاسی اوین می‌گذرد. غیر از یک پیام کوتاه که ظاهرن از سوی اعتصاب‌کنندگان صادر شده بود و حول و حوش ساعت دو و سه بعد صبح سه شب پیش به طور ناگهانی روی سایت کلمه قرار گرفت، تا امروز خبری از وضع آن ها در دست نیست غیر از اینکه هنوز در سلول انفرادی‌اند و این یعنی فاجعه!‌
چند سوال و البته نگرانی‌ای که درباره کل ماجرای اعتصاب هفده روزه‌ی این هفده‌تن به ذهنم می‌رسد را این‌جا می‌نویسم، بیشتر با این هدف که هر کس چیزی به ذهنش می‌رسد بگوید، شاید به این بهانه ابعاد خاموش این جریان هم روشن شود. به نظرم وقت آن رسیده که رفتار خودمان، رهبرانمان و آن هفده تن مبارز را بازبینی کنیم و از این ماجرا درس بگیریم.
حدود بیست روز پیش هفده زندانی سیاسی اوین به خاطر اعتراض به وضعیتشان و قطع تماس‌ها با خانواده‌هایشان و اعتراض به وضعیت بابک بردبار به سلول انفرادی منتنقل شدند و بعد از آن دست به اعتصاب زدند. این لااقل ماجراییست که از کانال‌های مختلف به گوش بیرونی‌ها درباره‌ی این ماجرا رسیده است. هفده روز تمام این هفده زندانی در اعتصاب غذا بودند، سه تن از آن‌ها یک هفته‌اش را در اعتصاب خشک بودند و در کل مدت این هفده روز کوچکترین تماسی با خانواده‌هایشان نداشتند، حال سوال اینجاست که:

۱- چه اتفاقی می‌افتد که زندانیانی که هفده روز تمام از کلیه ابزار ارتباط با دنیای بیرون و خانواده‌هایشان محروم بودند، ناگهان این امکان را پیدا می‌کنند که در هم‌فکری با یکدیگر پیامی آن هم خطاب به "مردم آزاده‌ی ایران" منتشر کنند؟ ( توجه داشته باشید که انتشار این پیام مهم باید قاعدتن با همفکری این هفده زندانی صورت گرفته باشد. چیزی که حداقل بعد از هفده روز اعتصاب و انتقال عده ای از آن ها به بهداری و بیهوش بودن یکی از ان ها و مخالف بودن کیوان صمیمی با شکسته شدن اعتصاب غیرممکن به نظر می رسد. )

۲- این هفده زندانی چطور و تحت چه شرایطی بعد از هفده روز با هم دیدار کرده‌اند (به فرض که کرده باشند اصلن) و اصولن در چه شرایطی بعد از هفده روز پذیرفتن هزینه های سنگین و سخت اعتصاب حاضر شدند بیانیه بدهند و اعتصابشان را بشکنند؟ آیا رفتار "ما" در رسیدن انها به این تصمیم موثر بود؟

۳- بعدازظهر همان روزی که این بیانیه منتشر شد، خبر بیهوشی مجید توکلی و انتقال او به بهداری اوین منتشر شد و به فاصله چند ساعت این پیام روی سایت کلمه قرار گرفت و در همان چند ثانیه اول صدها لایک خورد و هزاران بار توسط سایت‌ها و کاربران اینترنتی بازنشر شد و هیچ کس از خودش نپرسید چه شد که ناگهان زندانیانی که بارها اعلام کرده بودند تا محقق نشدن خواسته‌هایشان دست از اعتصاب نخواهند کشید یک‌هو بیانیه صادر می‌کنند؟ آن هم در حالی که خانواده‌های هیچ از این عزیزان (تا جایی که من تماس گرفتم و اطلاع دارم) از شکسته شدن این اعتصاب خبردار نبودند و از انتشار این بیانیه جا خورده بودند؟

۴- ما نمی‌دانیم در جهنم اوین چه خبر بوده که این هفده عزیز که عده‌ای از آن‌ها به گفته خانواده‌هایشان هیچ وقت اعتصاب را گزینه مناسب اعتراض نمی‌دانستند دست به اعتصاب هفده روزه می‌زنند، توجه داشته باشید که برخی از این افراد دغدغه‌های مذهبی هم داشته اند و بنا بر اعتقاداتشان اعتصاب غذا چون ضربه زدن به بدن است در نظرشان احتمالن حرام هم هست، اما با همه‌ی این اوصاف این کار را می‌کنند تا پیامی را به ما بیرونی‌ها منتقل کنند. آن هم اینکه: مردم‌! این جا دیگر جایی نیست که به این راحتی‌ها بشود روز را شب کرد و روزگار گذراند، اینجا ظلم دیگر قابل اندازه گیری نیست و در یک کلام وضع ما آنقدر فلاکت بار است که بعد از این همه وقت حاضریم از جانمان مایه بگذاریم تا از این وضع نجات پیدا کنیم. چه می‌شود که بعد از هفده روز بدون اینکه حتی تا این لحظه که این ها را مینویسم به بند عمومی منتقل شده باشند ناگهان بیانیه‌ای شبانه به نقل از آن‌ها منتشر می‌شود؟ آیا آنها خودشان خطر دادن تلفات را احساس نکرده بودند و این کار را شروع کردند و در نیمه کار وضع را متفاوت از انتظارشان ارزیابی کردند؟ آیا فشار بر آن‌ها آنقدر زیاد بود که نتوانستند تحمل کنند؟ خلاصه چه شد که بدون گرفتن نتیجه ای از این حرکت پرهزینه اعتصابشان را شکستند؟

۵- میرحسین موسوی و مهدی کروبی و برخی مراجع و زندانیان و فعالان سیاسی، موجی راه انداختند و بیانیه‌های پی در پی دادند که بیایید و اعتصابتان را بشکنید. خیلی‌ها هم در تحسین و تمجید این کار رهبران جنبش نوشتند که این کار آگاهانه بوده و هزینه های احتمالی این اعتصاب را کم کرده است. کسی نپرسید میرحسین و شیخ به چه برآوردی از اوضاع رسیده بودند که این بیانیه را دادند؟ به اندازه کافی حمایت گسترده مردم را نداشتند؟ یا همان بحث فشارهای سنگین یا؟... اما حالا که سه روز گذشته بیایید یک بار دیگر این سوال را بپرسیم، آیا واقعن رفتار رهبران جنبش تحت هر شرابطی در این باره تحسین برانگیز بود؟ جواب من: نه! چرا؟ چون وقتی در یک مبارزه سیاسی عده‌ای زندانی جانشان را در جهنم زندان کف دستشان گذاشته‌اند و فریادشان را بلند کرده اند اولن: خودشان از عواقب وحشتناک کاری که دارند می‌کنند مطلعند و نیازی ندارند که کسی از این بیرون این مساله را بهشان یادآوری کنند که این کارتان به بدنتان ضربه می‌زند یا حرام است یا چه. خودشان عقلشان به همه این ها می رسیده و این کار را کرده اند. فرض آن ها این بود که با آن چیزی که از رهبران دیده اند آن ها هم از این حرکت حمایت می کنند و همه تلاشششان را برای تحقق خواسته های این زندانی ها به کار می گیرند، و به جای اینکه بیانیه بدهند که آقا بشکنید، بیانیه بدهند که ما هم به شما می پیوندیم، بیانیه بدهند و خطاب به رهبر جمهوری اسلامی از سلامتی آنان ابراز خطر کنند، بیانیه بدهند و به مردم بگویند آی مردم! صدای برادرانتان را بشنوید.

بگذارید خیلی بی تعارف بگویم که به عنوان یکی از کوچکترین اعضای این جنبش که اتفاقن کم هم له نشده زیر چرخ‌دنده‌های این فشارها و همچنان هم در حال لوردگی به سر می‌برد، از میرحسین انتظار داشتم به جای اینکه بیانیه بدهد و بگوید بشکنید که بی‌پرده اش یعنی اینکه من مخالفم با این کارتان و پشتتان نخواهم بود، باید بیانیه می‌داد و می‌گفت من هم اعتصاب می‌کنم، مردم شما هم اعتصاب کنید. باید موج اعتراض را در جامعه گسترش می داد، نه اینکه تنها حربه زندانی را هم از دستش بگیرد و در برابر زندانبان رسمن خلع سلاحش کند.
رفتار به ظاهر عقلانی و آگاهانه رهبران جنبش سبز به زعم من اتفاقن به این نوع از مبارزه سیاسی (اعتصاب) ضربه مهلکی زد و آن را عقیم کرد.
بعد از چند روز با پیام های متعدد که همه به پیروی از میرحسین داده شدند زندانی ها هم به این نتیجه رسیدند که پشت این حرکتشان کسی نیست، و دارند هزینه الکی می دهند و قاعدتن وقتی موج این پیام های شکستن روانه زندان شد، فشار زندانبان ها برای شکاندن اعتصاب آن ها هم افزایش یافته و نهایتن بی خیال شدند.
نتیجه اینکه شکسته شدن این اعتصاب بدون اینکه نتیجه ای در بر داشته باشد جز هزینه سنگین بر سلامتی این هفده تن، یک نوع موثر از مبارزه سیاسی ( اعتصاب غذا) را حداقل برای مدت‌ها بی اثر و بی فایده کرد. تا مدت‌ها دیگر حتی اگر زندانی ای اعتصاب هم بکند جز هزینه سنگینی که بر سلامتی اش دارد این را می داند که کسی این بیرون از رهبرش گرفته تا مردم عادی اش پشتش نخواهند ایستاد و با ضمن تحسین شجاعت او به او خواهند بشکن آقاجان!‌
در نظر داشته باشید که تا به امروز اعتصاب یکی از حربه های موثر زندانی برای نجات از مهلکه زندان بود. اما تا مدت ها این حربه با این بیانیه هایی که داده شد عملن از دست زندانی گرفته شد.

۷- چرا اعتصابیون در تمام طول مدت اعتصاب حق تماس با خانواده‌هایشان نداشتند؟ چون زندانبانها می‌دانستند خانواده‌ها پشت عزیزانشان ایستاده اند و با آن‌ها اعتصاب کرده اند، یک دلیل دیگر برای اینکه بفهمیم موضع رهبران جنبش در برابر این اعتصاب دقیقن همان موضع زندانبان‌ها بود همین است که خانواده ها که در حمایت از عزیزانشان اعتصاب کرده بودند حق تماس با آنان نداشتند اما با استناد به بیانیه ای که همین اعتصابیون نوشته اند همه پیام های شکستن اعتصاب که در طول این مدت نوشته شد را به دستشان رسانده اند!‌ من و شما هم بودیم همین فکر را می کردیم که همه بگویند بشکن و حتی یک نفر هم از این ماجرا حمایت نمی کند.

۸- اینجور به نظرم می‌رسد که این پیامی که به نقل از اعتصابیون منتشر شد بیشتر با هدف جمع کردن ماجرا و با دستپاچگی و تحت فشارهای عدیده و سنگین منتشر شده است. من یکی هم در اینکه این بیانیه را خود اعتصابیون نوشته باشند شک دارم، هم در این که آن‌ها ته دل راضی به چنین کاری بوده باشند و از سر ناچاری تن به این کار داده اند. هنوز هم دارند در همان انفرادی با آن همه درد و ضعف ناشی از اعتصاب دست و پنجه نرم می کنند و همه هم دو روز دیگر یادشان می رود که اصولن چنین اعتصابی در کار بوده. دردناک است آقا!‌دردناک . می فهمید؟

در کل هم این‌که بد نیست مواظب باشیم نسبت به مواضع هیچ کس جوگیر نشویم و به به و چه چه کنیم که آقا دیدی چه حرکت هوشیارانه ای بود! کدام هوشیاری خواهر من؟ این را می‌گویم چون اصولن ملت جوگیری هستیم.