وقتی در گوگل، کلمهی «آشویتس» را جستوجو میکنی، همهی نتایج کشتاری را به تو یادآوری میکند که قرار است، شرمساری ابدی بشریت باشد.
مکانهای بسیاری هستند که نامشان در تاریخ ثبت شده است. تا تنها و تنها یادآور روزهایی باشند که در آن انسان رعایت نمی شد؛ تا هر روز به ما یادآوری کنند که پیشگیری از جنایت، شاید تنها با نگاهی به تاریخ تیربارن شدهی استبداد و فراموش نکردن آن، امکانپذیر است.
و اما «خاوران»، این کلمه برای بسیاری یادآور عزیزانی است که امروز دیگر نیستند: فرزند، همسر، پدر، مادر، خواهر، برادر و دوست.
برخی با نام خاوران یاد مجلهای ادبی میافتند وعدهای یاد خورشیدی که قرار است از خاور طلوع کند. به راستی، نسل جوان امروز ایران، وقتی کلمهی خاوران را میشنود، نخستین تصویر ذهنیاش چه چیزی میتواند باشد؟
هر واژهای میتواند معانی گستردهای داشته باشد، اما آن معنایی که پیش از هرچیز به ذهن آدم میرسد، اهمیت زیادی دارد. آنچه را کلمهی «خاوران» به یاد من آورد، بیشتر از همان شرق میآید. از شرقیت میآید، ملیت، فرهنگ، آدمها و اتمسفری که در شرق هستند.
خاوران ...؟! بهخدا نمیدانم ... سوالهای سخت از من نپرس. بگذار از بابام بپرسم، نمیدانم. معنیاش چی هست؟
خاوران از قسمت خاوری میآید دیگر. آنموقع قسمتی از تهران بود به اسم خاوران. طرف فداییان اسلام امروزی. ما چنین اسمی هم در تهران به اسم منطقهی خاوران داشتیم. این منطقه قدیما خیابانی بود که وقتی میخواستیم به سمت جنوب شرق تهران برویم، اتوبان و خیابان درست و حسابیای نداشت. ما باید از منطقهی خاوران که از طرف میدان خراسان میآمد و میرفت طرف آن قسمتها و بعد میافتاد توی خاوران ... می رفتیم. قدیما گورستانی هم همان طرفها بود که ارامنه را آنجا دفن میکردند.
نشان یک غیبت بزرگ
«لعنتآباد» یا «گلزار خاوران»، گورستانی دستهجمعی در جنوب شرقی تهران است. واقع در جادهی خاوران، درست پشت قبرستان ارامنه. خاوران زمینی بایر است که دور آن را حصار کشیدهاند.
بخشی از زندانیان سیاسی اعدام شده در سالهای دههی ۶۰ در این گورستان مدفون هستند. نکتهی بسیار مهم در معرفی این گورستان، دو کانال آن است که در واقع، بخشی از گورهای دستهجمعی زندانیان سیاسی است که در تابستان ۱۳۶۷ به فرمان آیتالله خمینی اعدام شدند.
به محض اینکه این کلمه به ذهنم میآید، بدون اینکه حتی به آن فکر کنم و یا به معنیاش فکر کنم، بیواسطه دنیا انگار یک لحظه معنای خود را از دست میدهد و دردی- نه لزوماً درد فیزیکی- جای آن را میگیرد. انگار یک معنای بیهودگی است که بعد منجر به درد میشود که شاید بهخاطر فرار از این بیهودگی است.
خاوران برای بسیاری، یادآور دستان لرزان مادرانی است که شبانه و پنهانی خاک را شکافتند و جنازههای روی هم تلنبار شدهی عزیزانشان را دیدند. از پس آن شبهای هولناک بود که خاوران، میعادگاه اندوهناک خانوادههایی شد که میخواستند درد مشترکشان را فریاد بزنند.
خاوران آنقدرها هم ناشناخته نیست. در سالهای اخیر بسیاری با خاوران آشنا شدهاند و همراه خانوادهها، در آنجا سرود خواندهاند:
خاوران ... خاوران نشانهی یک غیبت بزرگ است. کسانی که باید میبودند و نیستند. یعنی بهزور حذف شدند و این روزها بهخصوص، دروغ و وقاحت شدت گرفته است. کسانی که در ساختن خاوران نقش داشتند، خیلی وقیح شدهاند.
خاوران برای من یادآور خورشید و طلوع خورشید و این چیزها نیست. خاوران برای من یادآور دو تکه زمین بزرگ است که وقتی از دور نگاهش میکنی، مانند هر زمین بزرگ دیگری بهنظر میرسد که خالی است و مقداری خار و سنگ در آن هست.
خاوران برای من ولی پیوند خورده با اشک خانوادههایی که آنجا دیدهام؛ با عکس آدمهایی که آنجا بودند، برای اینکه یک حضور حذف شده را بهیادم بیاورند. چشمهایی که از توی عکسها به من نگاه میکردند و میدانستم که الان دارم روی زمینی قدم میزنم که ممکن است پایم روی پای یکی از همان کسانی برود که از توی عکس دارد به من نگاه میکند.
خاوران برای من آن دوتکه زمینی است که همهی تباری که خود را متعلق به آن میدانم، زیر آن پنهان شده است.
آنچه مسلم است، جنایت و کشتار تاریخ ندارد. همیشه بهروز است و تا زمانی که از آن رمزگشایی نشود، میتواند همچنان دالانی ترسناک در تاریخ بماند و تکرار شود. خاوران برای بسیاری نماد جنایتی است که هنوز دردهای آن تازه و رمزهای آن سربه مُهر است.
دادخواهی خاورانیهای سرزمین ما، دغدغهی طیف وسیعی از مردم ایران است؛ دغدغهای که نمیشود چشمها را بر آن بست.
شکوفه منتظری
منبع: رادیو زمانه
بازگشت