اسماعیل وفا
حال كه ماه سبز دوپاره شده
و «بّراق »از معراج باز آمده
و«عصای موسی »به گل
و «کشتی نوح »
به ساحل نشسته است،
حال كه « مسیح» تمام مردگان را برانگيخته !
و شادى! و آزادى! به تساوى تقسيم شده
و «چهارده معصوم »پاک
كار را به پايان
و جهان را به سامان آورده اند! ،
حال که راهبران راهجویان را
مهربانانه به مقصد موعود رسانده اند
و دروغ و خشکسالی به پایان رسیده است،
حال كه هيچكس گرسنه نيست!
هيچكس خسته نيست! ،
حال كه هيچكس زندانى نيست!
هيچكس بر دار نيست!
هيچكس آواره نيست!
هيچكس نمى گريد!
و رودها لبالب آبهاى زلالند
و ابرها در انتظار فرمان بارش
وزمین آبستن گندم
و درختان، متواضع از سنگینی بارمیوه ها،
حال که میزها از «دستور روز »خالی است،
حال که شا خهای هولناک امپریالیزم و ارتجاع را
در موزه ها به تماشا نهاده اند،
حال که اندیشیدن مزاحم جنگیدن نیست
جنگیدن رقیب اندیشیدن
و مشروعیت پولاد
تقدس کاجها و سروها و قلبها را اره نمی کند
حال که شِیر و آهو در کنار هم آب می نوشند
وروباه از زمره صادقان است،
رسول باش و نه امام!.
رسول باش ونه امام
كه امام ، تنها تعمير گر ديوارهاى عتيق فرو ريخته اى است
كه رسولان غبار شده، آن را خشت بر خشت نهاده اند
و رسول!
فرو ريزنده
حصارهاى
تاريك !
و رسول!
معمار جهانى تازه،
كه معماران كهن را به رسميت نمى شناسد،
ونقاشى چربد ست
كه نقشى نوين از خدائى تازه را
بر تاق آسمان وانديشه نقش مى كند،
و رسول
نوحی و ناخدائیست بى پروا
كه بر امواج عظيم بادبان مى گشايد
تا از ديوار توقف و توفان بگذرد
تااقيانوسها ئى وافقهائى نورا كشف كند
و اگر نباشد بيافريند.
رسول باش و نه امام!
رسول باش ونه امام!
كه امام،
تنها ،دژبان سختدل آئین و خدائى است سفت شده و كهن
كه رسولان پيشينش بركشيده اند
و تراشكار نگين عقيق عتيقى كه در زير آن زهر انباشته اند
و بر انگشتر اندیشه و باورهايش نشانده اند،
و رسول شكننده بتهاست
فرو كشنده خداى كهن
و بركشنده خدائى
كه چشمی و نگاهى تازه
و درِیچه ای برای هوائی تازه.
رسول باش و نه امام!
رسول باش ونه امام!
بر دوشهاى خود بالى برویان
كه پرواز كوتاه تو و من
در اين تيغستان مدور تکرار
و در اين آفاق بسته
پیر و خسته مان كرد و نمىدانى.
« ابراهیم» باش
كه بتها ی کهن کاهنان را فرو مى كشد
تا خورشیدی تازه بر فلک برویاند
«موسی »باش
كه خداى كهن را فرو مى كشد
و خداى نوِین را به پرواز در مى آورد،
و «محمد » باش كه «هبل» را فرو مى كشد
و «الله » را بر تاق جهان مى چسباند
تا بر اين روال آنى پديد آيد
كه «آزادی » را بر تاق جهان بنشاند
و خدایان را به سجده او بخواند.
رسول باش و نه امام!
كه امامت تخصِیص تمام قدرت است!
و رسالت تعميم آن
كه هر انسان مى تواند
بی لباده امامتی تاریک بر دوش،
و بی اعلام در گذرگاهها وخروش کرناها
خدائی باشد و خلیفه ای
ورسولى باشد
و به رسالتى بر انگيخته شود و برانگیزاند.
***
نگاه كن!
در زير ماه دوپاره سبز
امام را با لباده ي سياهش
و ديوارهاِیش،
و رسول را با روشنائى هايش
و افقهاى بى مرزش
و لبخندش.
شروع اوت 2002 پایان 26 ژوئیه 2006
منبع: "شعرهای اسماعیل وفا یغمایی"
بازگشت
حال كه ماه سبز دوپاره شده
و «بّراق »از معراج باز آمده
و«عصای موسی »به گل
و «کشتی نوح »
به ساحل نشسته است،
حال كه « مسیح» تمام مردگان را برانگيخته !
و شادى! و آزادى! به تساوى تقسيم شده
و «چهارده معصوم »پاک
كار را به پايان
و جهان را به سامان آورده اند! ،
حال که راهبران راهجویان را
مهربانانه به مقصد موعود رسانده اند
و دروغ و خشکسالی به پایان رسیده است،
حال كه هيچكس گرسنه نيست!
هيچكس خسته نيست! ،
حال كه هيچكس زندانى نيست!
هيچكس بر دار نيست!
هيچكس آواره نيست!
هيچكس نمى گريد!
و رودها لبالب آبهاى زلالند
و ابرها در انتظار فرمان بارش
وزمین آبستن گندم
و درختان، متواضع از سنگینی بارمیوه ها،
حال که میزها از «دستور روز »خالی است،
حال که شا خهای هولناک امپریالیزم و ارتجاع را
در موزه ها به تماشا نهاده اند،
حال که اندیشیدن مزاحم جنگیدن نیست
جنگیدن رقیب اندیشیدن
و مشروعیت پولاد
تقدس کاجها و سروها و قلبها را اره نمی کند
حال که شِیر و آهو در کنار هم آب می نوشند
وروباه از زمره صادقان است،
رسول باش و نه امام!.
رسول باش ونه امام
كه امام ، تنها تعمير گر ديوارهاى عتيق فرو ريخته اى است
كه رسولان غبار شده، آن را خشت بر خشت نهاده اند
و رسول!
فرو ريزنده
حصارهاى
تاريك !
و رسول!
معمار جهانى تازه،
كه معماران كهن را به رسميت نمى شناسد،
ونقاشى چربد ست
كه نقشى نوين از خدائى تازه را
بر تاق آسمان وانديشه نقش مى كند،
و رسول
نوحی و ناخدائیست بى پروا
كه بر امواج عظيم بادبان مى گشايد
تا از ديوار توقف و توفان بگذرد
تااقيانوسها ئى وافقهائى نورا كشف كند
و اگر نباشد بيافريند.
رسول باش و نه امام!
رسول باش ونه امام!
كه امام،
تنها ،دژبان سختدل آئین و خدائى است سفت شده و كهن
كه رسولان پيشينش بركشيده اند
و تراشكار نگين عقيق عتيقى كه در زير آن زهر انباشته اند
و بر انگشتر اندیشه و باورهايش نشانده اند،
و رسول شكننده بتهاست
فرو كشنده خداى كهن
و بركشنده خدائى
كه چشمی و نگاهى تازه
و درِیچه ای برای هوائی تازه.
رسول باش و نه امام!
رسول باش ونه امام!
بر دوشهاى خود بالى برویان
كه پرواز كوتاه تو و من
در اين تيغستان مدور تکرار
و در اين آفاق بسته
پیر و خسته مان كرد و نمىدانى.
« ابراهیم» باش
كه بتها ی کهن کاهنان را فرو مى كشد
تا خورشیدی تازه بر فلک برویاند
«موسی »باش
كه خداى كهن را فرو مى كشد
و خداى نوِین را به پرواز در مى آورد،
و «محمد » باش كه «هبل» را فرو مى كشد
و «الله » را بر تاق جهان مى چسباند
تا بر اين روال آنى پديد آيد
كه «آزادی » را بر تاق جهان بنشاند
و خدایان را به سجده او بخواند.
رسول باش و نه امام!
كه امامت تخصِیص تمام قدرت است!
و رسالت تعميم آن
كه هر انسان مى تواند
بی لباده امامتی تاریک بر دوش،
و بی اعلام در گذرگاهها وخروش کرناها
خدائی باشد و خلیفه ای
ورسولى باشد
و به رسالتى بر انگيخته شود و برانگیزاند.
***
نگاه كن!
در زير ماه دوپاره سبز
امام را با لباده ي سياهش
و ديوارهاِیش،
و رسول را با روشنائى هايش
و افقهاى بى مرزش
و لبخندش.
شروع اوت 2002 پایان 26 ژوئیه 2006
منبع: "شعرهای اسماعیل وفا یغمایی"
بازگشت