.... .... .... .... ....
.

"در این بن بست"

احمد شاملو


در اين بن بست
دهان‌ات را مي‌بويند
مبادا که گفته باشي دوست‌ات مي‌دارم.
دلت را مي‌بويند
روزگار ِ غريبي‌ست، نازنين
و عشق راکنار ِ تيرک ِ راه‌بند تازيانه مي‌زنند.
عشق را در پستوی خانه نهان بايد کرد

در اين بُن‌بست ِ کج‌وپيچ ِ سرما
آتش را
به سوخت‌بار ِ سرود و شعر
فروزان مي‌دارند.
به انديشيدن خطر مکن.
روزگار ِ غريبي‌ست، نازنين
آن که بر در مي‌کوبد شباهنگام
 به کُشتن ِ چراغ آمده است.
نور را در پستوی خانه نهان بايد کرد

آنک قصابان‌اند بر گذرگاه‌ها مستقر
با کُنده و ساتوری خون‌آلود
روزگار ِ غريبي‌ست، نازنين
و تبسم را بر لب‌ها جراحي مي‌کنندو ترانه را بر دهان.
شوق را در پستوی خانه نهان بايد کرد

کباب ِ قناری
بر آتش ِ سوسن و ياس
روزگار ِ غريبي‌ست، نازنين
ابليس ِ پيروزْمست سور ِ عزای ما را بر سفره نشسته است.
خدا را در پستوی خانه نهان بايد کرد

۳۱ تير ِ ۱۳۵۸
———
بازگشت